جدول جو
جدول جو

معنی راحت پذیر - جستجوی لغت در جدول جو

راحت پذیر
(غَ لَ گُ تَ / تِ)
آرام گیر. (آنندراج). پذیرندۀ راحت. آسایش پذیر:
چون ز دست راد تو خلق جهان در راحتند
دست خود بر پای خود نه تا شود راحت پذیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عادت پذیر
تصویر عادت پذیر
عادت پذیرنده، خوی پذیرنده، آنکه رفتار دیگران بر او تاثیر می گذارد، برای مثال کجا چون طبع مردم خوی گیر است / ز هرکس آدمی عادت پذیر است (عطار۱ - ۲۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ زَ تَ / تِ)
مخفف راوق پذیرنده. صافی پذیر. که تصفیه شدن را پذیرد. که صاف گردیدن را قبول کند. پالایش پذیر:
سوم بخش از آن آب راوق پذیر
که هستش ز راوق گری ناگزیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فُ فِ رِ دَ / دِ)
مخفف رامش پذیرنده. شاد. مسرور. خوشحال. پذیرۀ رامش. قبول کننده و برتابندۀ طرب و عشرت. ملایم. بارامش:
انوشه بزی شاد و رامش پذیر
که بخت بداندیش تو گشت پیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
خوی پذیرنده. آنکه از کسی یا چیزی عادت پذیرد. آنکه خوی دیگری را قبول کند:
کجا چون طبع مردم خوی گیر است
ز هر کس آدمی عادت پذیر است.
عطار
لغت نامه دهخدا
(فُ خُ تَ / تِ)
این کلمه را در مقابل لغت رکتی فیابل پذیرفته اند. (مجموعۀ اصطلاحات علمی ج 1 ص 16)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ نِ)
مقابل راهنمای. (یادداشت مؤلف). که راه و طریقی بپذیرد: آگاه باش که درازی و کوتاهی افتد برانگیختن را از بهر یافتن متعلم راه پذیر از عالم راهنمای... (کشف المحجوب سجستانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رامش پذیر
تصویر رامش پذیر
پذیرنده رامش قبول کننده آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
خو پذیر با بدان کم نشین که بد مانی خو پذیر است نفس انسانی (سنائی حدیقه) آن که از کسی یا چیزی عادت پذیرد کسی که خوی دیگری را قبول کند
فرهنگ لغت هوشیار
رو به عقب، قهقرایی
دیکشنری اردو به فارسی